۱۳۹۱ آبان ۱۰, چهارشنبه

محمدرضا شعبانعلی دوست من است

محمدرضا شعبانعلی دوست من است. سابقه آشنایی و شروع دوستی مان به حدود 15 سال پیش بر میگردد. هر دومان در دانشکده مکانیک دانشگاه شریف ورودی سال 1376 بودیم.  محمدرضا اما با بسیاری دیگر فرق داشت. زمانی که ما در پیچ و تاب درسهای ترمهای اول بودیم او صحبت از هوش مصنوعی می کرد و کلاس آموزشی میگذاشت. کلاس هیدرولیک  و نیوماتیک و PLC می گذاشت. زمانی که در نوشتن برنامه کامپیوتری درسهای دانشگاهی می ماندیم او بود که برای هرکس به روشی راه حل میداد که استاد بویی از یکسان بودن انجام آنها توسط یک نفر نبرد. و بسیاری موارد دیگر که نیازی به گفتن آنها در یک نوشته کوتاه وجود ندارد.

مسیرهای مختلفی را طی کرده است. بعد از سالها کسب تجربه در صنعت در یکی از زمینه های تخصصی اش!، زمینه ای که شاید با خصوصیتها و علایقش بیشتر همخوانی دارد، درس می دهد و سعی می کند که تجربیاتش و دانشی که در این سالها کسب کرده است را در اختیار دیگران قرار دهد. 

من می دانم که او فرد باهوش و قابلی است. و من می دانم که او بیشتر از آنکه فردی با خصوصیات و تواناییهای قابل توجه باشد فرد زحمتکشی است.  من می دانم که برای یافتن دانشی که بدون دریغ در اختیار شاگردان کلاسهای درس و حاضرین در سمینارهایش می گذارد هزاران ساعت کتاب خوانده و تحقیق علمی کرده است.

اما من او را به خاطر هوش اش ستایش نمی کنم. پدر و مادرش به او ارث داده اند و نظر خود او را باید در این باره پرسید. او را به خاطر  قابلیتهایش هم ستایش نمی کنم.  شاگردانش او را به اندازه کافی تحسین می کنند. اما من او را به خاطر یک چیز ستایش می‌کنم و آن گذشتن از چیزهایی است که شایسته آن است و برای حضور در بین آنهایی که می تواند به آنها چیزی یاد بدهد از آنها گذشته است. محمدرضا شعبانعلی می توانست مانند بسیاری دیگر در بهترین دانشگاهها کرسی داشته باشد. می توانست درآمدهای بزرگ داشته باشد. می توانست نباشد. اما هست. هست تا بیاموزد. محمدرضا، مانند بسیاری دیگر دوستان هم نبود که به بهانه ادامه تحصیل و ادعای خدمت به مملکت از کشور خارج شدند و حالا به نظر قصدی هم به جدا شدن از امکانات خارج کشور و برگشتن به خرابه وطن ندارند. از اول می گفت من اینجا می مانم و هنوز هم آنجا مانده است. هنوز هست تا به آنهایی که قدرش را دارند یاد بدهد و به آنهایی که قدرش را ندارند یادآوری کند که در فضایی که که گند دروغ و دزدی و بی همیتی (که همه از نظر من نتیجه بی رنگ شدن ارزشها و مردن آرمانها در جامعه مان است) همه جا را گرفته است، می توان بود و مفید زندگی کرد. می توان بود و تاثیرگذار بود. میتوان بود و جای خالی آنها که رفته اند را پر کرد. جای آنهایی که نیستند. آنهایی که هر کدام دلیل خودشان را برای نبودن دارند.

محمدرضا آدم خاصی است. او حرفهایی را می زند که دیگران توانایی گفتنش را ندارند. اگر هم دارند نکته سنجی و قدرت بیان و  پشتوانه لازم را ندارند. محمدرضا در بیان نظراتش رادیکال است. او مصلحت اندیشی نمی کند. آنچه را که باید در لحظه خاص بگوید می گوید. و این برای بسیاری که او را نمی شناسند جالب، برای بعضیها ناخوشایند و برای بعضی شاید خطرناک است.

اینها را گفتم نه به این دلیل که بگویم محمدرضا فرد خارق العاده ای  است که من با همه حرفها و روشهایش هم فکرم. اینها را گفتم تا  دیگرانی که بر او خرده میگیرند و قدر و ارزش کلاسها و حضورش در سمینارها را نمی دانند بگویم، محمدرضا خوب یا بد اینست که هست. توقع نسخه حاضر آماده برای دردهایتان هم از او نداشته باشید. از او توقع همه چیز بودن هم نداشته باشید. او را در قالب استادی که برای شاگردانش تمام و کمال انرژی می گذارد ببینید. از آن گونه آدمهای پر ادعای افاده‌ای (مثل من!)  که تعداد آنها هم اندک نیست نباشید، آنهایی که خودشان از دانش و هنر بهره ای نبرده اند و مدام در حال انتقاد و خرده گیری از این و آن هستند.
همه مان بدانیم که افرادی مانند محمدرضا شعبانعلی سرمایه هایی هستند که هرچقدر هم سرسخت، هر چقدر هم عاشق، هر چقدر هم بزرگ، ممکن است روزی خسته شوند از شرایطی که برخی از خودمان  برایشان پدید آوردیم. و آن روز دیگر دیر است برای نگه داشتن آنها.

بیایید تا هستند قدرشان را بدانیم و این حداقل ذره امید به حضور و انگیزه مفید بودن را در درونشان از بین نبریم. 

۱ نظر:

  1. سلام جناب فراهانی
    می خواستم از شما تشکر کنم که انقدر زیبا محمدرضای عزیز رو توصیف کردید و جالبه که بدونید خوندن این متن در مقطعی که ایشون به شدت دل شکسته از نامرادیهای متعدد بودن ، خیلی اثرگذار بود و محمدرضای عزیز رو در راه رسیدن به هدف مقدسی که در وجود خودشون نهادینه کردن که ساختن ایران عزیز و موندن و سختی کشیدن در این راه هست ، استوارتر و مصمم تر کرد . ( لینک مطلبی که در همین خصوص در وبلاگشون نوشتن رو خدمتتون میگم که بدونین چقدر کار با ارزشی کردید http://www.shabanali.com/ms/?p=1480&cpage=6#comment-44062 ) . دوست عزیز ، امیدوارم به همت محمدرضا های عزیزی که رنج موندن و سختی کشیدن رو به خواسته های شخصی خودشون ارجعیت دادن ، روزی برسه که دوستانی مثل شما که با وجود دغدغۀ ساختن وطن ، رفتن رو به موندن ترجیح دادید که مطمئناً دلایل موجهی برای اینکار داشتید ، برگردین و به ما و محمدرضای عزیز در ساختن ایران عزیز و رسوندن اون به جایگاه واقعیش ، کمک کنید . به امید آنروز و به امید دیدار شما در ایران و در سمینار " ایران آباد و ایرانی سربلند " با سخنرانی محمدرضای عزیز .
    ارادتمند شما - هومن کلبادی

    پاسخحذف